این پایان زندگی من نیست !
این روزها ؛
فقط راه میرم سیگار میکشم ...
مینویسم و مینویسم
نه دوستی دارم برای حرف زدن نه دشمنی دارم برای جنگ کردن
این روزها ؛ پشت چراغ قرمز که می ایستم شوق سبز شدنش را دیگر ندارم
نه تن ام پَر میکشد برای آغوشی نه روح ام جان میدهد برای آرامشی
راستش را بگویم تنهایی بیشتر ارضایم میکند
از زن و مرد و هر نا جنسی فراری ام
این روزها ؛
گهگاهی با خودم حرف میزنم میخندم و میخندم
به مردم نگاه نمیکنم چشمها مرا میترسانند
مدام هدفون در گوش دارم صدا ها هم مرا میترسانند
این روزها ؛ ...
این پایان زندگی من نیست ! این آرامش قبل طوفان من است ...